موضوعات
دوستان
برچسب ها
|
نوشته شده به دست جامانده از قافله
خاطرات دفاع مقدس- فقط یک انگشتش را بدهید برای مادرش ببرم اگر او زغال شده، پودر شده، شما را به خدا خاکسترش را بدهید برای مادر و خواهرش ببرم. از همان کله صبح که تصمیم گرفتیم به انبار تدارکات برویم، گرفته و بیحال بود و برای این که گریهاش را نبینیم، سرش را به زیر انداخت. خیلی سعی میکرد که جلو ما اشکهایش سرازیر نشود و برای مشغول کردن خود، با زنجیر بازرسی دژبانی جلو در پادگان کلنجار میرفت. نیم ساعتی طول کشید تا راننده ما بتواند ماشین را روشن کند. در این نیم ساعت، پیرمرد یکسره التماس میکرد. ناگهان گویی چیزی به خاطرش رسیده باشد، رویش را به ما کرد و با گوشه چفیه سفیدی که به گردنش آویخته بود، اشکهایش را پاک کرد. با زور، بغض سنگینی را که داشت خفهاش میکرد، فرو برد و با حالی غمناک که بوی التماس میداد، گفت: «شما ... به او بگویید... راستش را به من بگویید....». سرش را پایین انداخت، چشمش را به کف سنگ فرش جلو در پادگان دوخت و با حالتی خاص که نفهمیدم روی سخنش با ماست یا با خودش، حرفش را ادامه داد: «مگر آدم ضعیفی هستم که از من پنهان میکنند... هان؟!» سرش را بلند کرد، رویش را به طرف ما برگرداند و خواهش کنان گفت: «میدانید! ... من چیزی از او نمیخواهم، فقط ....». لطفا برای مشاهده کامل، به ادامه مطلب بروید!!!!
نوشته شده به دست جامانده از قافله
![]() خاطرات دفاع مقدس / شوخی های رزمندگان در جبهه شوخطبعیهای رزمندگان، بخشی از فرهنگ گسترده و غنی دوران دفاع مقدس را در برمیگیرد، زندگی در جبهه علاوه بر همراه بودن با جهاد و عبادات، با شوخیها و طنزپردازیهایی نیز آمیخته بود، بهطوری که به اظهار بیشتر رزمندگان، یک روی دوران جنگ که کمتر به آن پرداخته شده، همین شوخطبعیها است؛ در ادامه خاطرات زیبایی تقدیم به مخاطبان میشود. لطفا برای ادامه ، به ادامه مطلب بروید
نوشته شده به دست جامانده از قافله
محاسن بغل دستی ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت “یا ذوالجلال و الاکرام “رسیدید، که در ادامه آن جمله “حرّم شیبتی علی النار ” می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!
نوشته شده به دست جامانده از قافله
خاطرات دفاع مقدّس – قسمت سوّم لطفا برای مشاهده کامل ، به ادامه مطلب بروید !!!!! موضوعات مرتبط: فرهنگ ایثار و شهادت، خاطرات شهدا و خانواده های معظّم شهدا و رزمندگان
نوشته شده به دست جامانده از قافله
خاطرات دفاع مقدّس – قسمت دوّم موضوعات مرتبط: فرهنگ ایثار و شهادت، خاطرات شهدا و خانواده های معظّم شهدا و رزمندگان
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
درباره وبگاه
![]() آرشيو مطالب
آخرين مطالب
|