موضوعات
دوستان
|
نوشته شده به دست جامانده از قافله
خاطرات دفاع مقدّس - قسمت اوّل نوشیدن شهد شهادت در آغوش پدر هر چه به شب نزديكتر ميشديم، شعلههاي انتظار در وجود ما، براي رفتن به خط مقدم بيشتر زبانه ميكشيد. بالاخره لحظات انتظار به سر آمد و فرمان حركت از فرماندهي رسيد. آن شب هواي كردستان بسيار سرد و آسمان صاف و مهتابي بود و ماه هم چون چراغي زينت بخش سينة آسمان بود. حديث جبهه - محمود سيف
موضوعات مرتبط: فرهنگ ایثار و شهادت، خاطرات شهدا و خانواده های معظّم شهدا و رزمندگان
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
درباره وبگاه
![]() آرشيو مطالب
آخرين مطالب
|