|
موضوعات
دوستان
|
نوشته شده به دست جامانده از قافله
شهید مسعود كرمي پورشمسآبادي جنازهام را آرام حركت دهيد؛ و چون پدر و مادرم در قيد حيات نيستند دو شمع بر مزارم روشن كنيد، يكي به جاي پدرم و ديگري به جاي مادرم تا در عزايم اشك بريزند و دوستان عزايم را به جاي عروسي گرم نگه دارند.
شهید غلامعباس قرهداغي تابوت مرا بر جاي بلندي بگذاريد تا باد بوي بدن مرا برساند. دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد تا مردم بدانند كه با خود چيزي نبردهام. چشمانم را باز نگه داريد تا بدانند كوركورانه نمردم. دهانم را باز بگذاريد تا مردم بدانند كه با گفتن كلمة لااله الا الله به شهادت رسيدم.
شهید محمدرضا حسيني ميرمحله هان اي مستضعفان اي شهيدان هر قطره از خون شما كه ريخته شود دلاوري ميپرورد كه ميرزمد. او ميرود همان راهي را كه حسين بن علي رفت. ما هم ميآييم. بله، خوشا آنان كه رفتند، با دلي مطمئن و در يك لحظه كوتاه به وصال رسيدند و شهيد شدند.
شهید صبرعلي لطفيمقدم اگر با مرگ من شب تار مظلومي پر نور ميگردد، پس هزاران بار مرا بميراند، اگر با ريخته شدن خونم انساني آگاه ميگردد پس بهاي آگاهي تمام انسانها را با قطرات خونم ميپردازم. اگر با گمنام مردن من آيين خدا جاويد ميماند، پس جنازة مرا در دوردستترين نقاط غربت خوراك كركسان كنيد. اگر پيكر خونينم بايد وسيلهاي براي ياد خدا گردد، پس واي بر من اگر در خون خود خدا را نيابم. و اگر با دوري من از خانوادهام دلهايي به ياد خدا خاشع ميگردد، پس اي بهترين كسانم از من دوري جوييد.
شهید عباد اكبري ما پيروزيم براي اينكه خدا با ماست. ما پيروزيم براي اينكه اسلام پشتيبان ماست. ما پيروزيم براي اينكه ايمان داريم. ما پيروزيم براي اينكه شهادت را در آغوش ميگيريم. آري ما پيروزيم چون جنگمان به خاطر خداست.
شهید محمد حيدري درمني آري، «هر كسي تو را شناخت جان را چه كند»، كسي كه تو را بشناسد، ديگر دلبستگيها را فراموش ميكند، همه چيز را از ياد ميبرد و همه چيز را در تو ميبيند. در اين مرحله، براي او در عالم جايي نيست و اين جهان برايش چنان كوچك و حقير جلوهگر ميشود كه احساس خفگي ميكند.
شهید محمدرضا فرزانگان بيدگلي قبلاً بدون شناخت بودم، قبلاً مانند اين بود كه كوري باشم و در شب حركت كنم، يعني هم خودم از نظر قلبي نوري و جلوهاي نداشتم، و هم اينكه در محيط تاريك ماديت حصاري ديگر براي خود به وجود آورده بودم. اما، حالا سر از پا نميشنام و هيچ چيز برايم مشكل نيست و آماده آمادهام براي «شهادت» و همه فكرم و مركزيت فكرم و جزء جزء كوچك آن نيز به لقاءالله مينگرد و آرزويي جز شهادت ندارم. و براي رسيدن به اين وسيله ـ كه تنها آن مرا به هدف ميرساند ـ تلاش ميكنم، و ديگر دنيا برايم تنگ است و همه زيباييهاي دنيا برايم زشت جلوه ميكند، و فقط به آن معبود كه خدا باشد، فكر ميكنم./
شهید عليرضا عليمددي اكنون ميروم كه با خدايم ملاقات كنم و آتشي را كه در درونم مشتعل شده خاموش نمايم، و به سوي لانه با صفاي جبهه پرواز ميكنم تا دشمن بداند سنگر هيچ موقع خالي نميماند. خدا را شكر كه توفيق يافتم در راه مبارزه حق عليه باطل شركت كنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزدمنان كنم./
شهید حسين محمودي
شهید هاشم حاجي ابراهيمي به خدا قسم كه شيرين تر از معراج در اين دنيا لذّتي نيست، نصرت و فرج را بايد از خدا بخواهيم بياييد با دلمان سخن بگوييم و از اعماق وجودمان او را صدا بزنيم و روحمان را به درگاه او روانه سازيم.
شهید محمد زارعي خداي بزرگ را سپاسگذارم كه به من عمري عطا كرد و با راهي آشنا كرد كه اين راه را خودش دوست داشت. من خود چيزي نيستم، آنچه د رمن است و بهتر از همه ستارالعيوب است. اي كاش شيطان نبود كه مرا وسوسه كند. واي كاش دنيا چيزي نبود كه به آن دل بندم، و اي كاش همة وجودم عشق به خدا بود و عشق رسيدن به لقاء حق؛ عشقي كه ارزشي والا دارد؛ ولي در دنيا كسي هميشه بهرهمند از آن نيست. شايد خيلي از بندگان خاص خدا هميشه بهرهمند باشند، اما من نيستم. ولي احساس مي كنم عشقي بالاتر از عشق به خدا نيست و براي رسيدن به اين عشق و معشوق حاضرم، جسمم قطعه قطعه شود، نه يك بار بلكه بارها. كسي كه عشق او را داشته باشد دنيا برايش مفهومي ندارد دنيا در نظرش زيبايي ندارد، دنيا برايش تنگ است و تنگتر از قفس براي بلبل.
شهید محمد حذري خدا را به شهادت ميطلبم كه قلبم مملو از عشق به اوست. مي دانم كه مرا ياراي فنا شدن در حق نميباشد اما اگر سعادت ياور گردد آنگاه آري. و اكنون خدا را شكر ميكنم از اينكه سعادت به شهادت رسيدن را نصيبم نموده است و عاقبت الطاف بينهايت خويش را در حق اين كمتر بندة گناهكار به سرحد شهادت رسانيده است. اكنون در بينهايت نعم الهي اين عبد مذنب نظارهگر آنچه هست كه پيش از اين كوردلان توحّش و مؤمنان نشئهاي ديگر مي نامندش. شما اي حاضران به حق در صحنة نبرد اي مريدان برتر امام زمان شهادت دهيد كه در انتهاي ايمان هجرتي است و در انتهاي هجرت جهاد و اتمام اين مسير و رسيدن به نقطة ايثار و تحقّق آرمان برتر مكتب تشيّع سرخ علوي يعني شهادت ميباشد. و ما شهيدان زندگان هميشه حاضر و ناظر تاريخيم و ما مريدان شهيد برتر كربلا حسين امام انس و جانيم. آري روزي خورندگان خوان الهي شهيد رسيده به لقاءالله هستند. و مرا نيز اين عبد مذنب چنين باشد، و چه سعادت بزرگي است اكنون كه جاري در سيلاب خروشان «لااله الا الله» زير پرچم سرخ تشيّع گام به جاي گام امامان علي آن شيرمرد صحنة نبرد و پارساي خاضع و خاشع، آن كتابي كه در آن شكي نيست و هدايتگر تقواپيشگان است، ميگذاريم. «ركعتان في العشق لا تصنحُ وضوء هما الّا بالدّم» كه در عشق دو ركعت است و وضويش صحيح نميباشد الّا به خون. آري، كه من در نيّت نماز عشق عاشقانه رضاي معشوقم را طلب نمودهام و با هراس و يقين از آمدن آن ساعت معلوم دوباره من شهادت به حقانيّتش ميدهم. «اشهد ان لا اله الا الله» كه ذات اجل پروردگار ميفرمايد: يستعجلُ بها الذِينَ لايؤمنونَ بِها والذينَ آمنوا مُشفقونَ منها و يَعلَمُون انّها الحَقّ» و من اكنون چه سان با شما سخن ميگويم الا كه «ونحن شواهدك» كه ما به ديدار تو ميآييم هرگز يادم نميرود كه پيش از اين در دنيا ميگفتم: حجاب چهرة جان ميشود غبار تنم خوشا دمي كه از اين چهره پرده افكنم و اكنون من همراه با الطاف بينهايت الهي به آن نشئة خوش رسيدهام و به هو سوگند كه هرگز سوداگر نبودهام و راضيم به رضاي او بيترس از جهنّم و شوق ديدار بهشت، زيرا كه من تنها او را مي خواهم حق را حق را، حق را. كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لااله الّا هو.
شهید رضا عزيزي شكر خدا را كه توفيق يافتم در راه مبارزة حق عليه باطل شركت كنم و آنچه را كه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزد منّان كنم. و آنچه حسين(ع) و يارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن ميگشتند، من هم آن را بازيابم، يعني شهادت و ديگر اينكه هيچ قطرهاي در مقياس حقيقت در نزد خدا، از قطرة خوني كه در راه اسلام و خدا ريخته ميشود بهتر نيست، و ميخواهم با اين قطرة خون به معشوقم برسم.
شهید رضا زارعي سپاس ميگذارم خدايي را كه بر من منت نهاد كه قبل از مرگم حجت و امام خود را بشناسم، و بعد از اين شناخت و هدايت مرا از لغزش نجات داد و امكان اين را داد تا ناخالصيهايم را بزدايم و همواره تا هنگام مرگ نيز از او ميخواهم كه ايمانم را خالص گرداند.
شهید علي چنگشي از خداوند قادر متعال تشكر و تقدير مينمايم كه بالاخره عمر داد تا در زمان حكومت نظام جمهوري اسلامي تنفّس كنيم، به طوري كه در اين نظام چون هدف پياده كردن احكام الهي است، هر كسي در اين مسير حركت كند و سعي در كمك به ثبات نظام و ياري مسئولين و خادمين اين نظام كند، در هر حالتي كه باشد، در حال عبادت است.
شهید ابوالقاسم فلاحپور سپاس خداوند تبارك و تعالي را لازم ميدانم كه مرا به آرزوي ديرينة خودم رساند، و به تقاضاي من لبيك گفت و مرا از دنياي فريبنده و تو خالي به سوي خود كشاند.
شهید حسين سجودي فشتني خدايا تو را ستايش ميكنم، همانگونه كه پيامبران به درگاه تو حمد و ثنا ميكردند و تو را با دل و زبان كه اوليا و بزرگان مقرّب درگاهت ستايش و تسبيح ميكنند پرستش ميكنم، چون هيچگاه دوست نداشتهام وندارم كه در مرگ طبيعي از دنيا بروم. و خدا ميداند كه هر بار اسم شهدا و يا چهرة نوراني آنها را ميبينم برخود ميلرزم و احساس شرم ميكنم. خدايا توفيق شهادت را به من عطا فرما، چرا كه شهيد يعني حاضر گواه الگو و شهادت حركتي است در گريز از پوسيدگي. شهادت اوج حركت يك انسان است. خداوندا، مرا شهيد بميران كه شايد خون من قطرهاي باشد از خونهايي كه براي استقرار وطن و ميهن دين و ناموس من ريخته شده است.
شهید محمدرضا رادي خدايا دوست دارم مثل شمع بسوزم و از قطرات خونم غنچههاي عشق و عرفان و فداكاري بشكفند تا به ديگران فروغ عشق و جاودانگي ببخشم.
شهید محمدرضا كاظمي وقتي آفريدگار و ارباب خودم را با اينهمه محبت مهرباني، كرم،بخشش، و عطوفت و گذشت و بزرگواري و دوست داشتني يافتم، عاشقش شدم. در اين ميان ديدم راهي براي رسيدن به او ندارم و خيلي ناراحت بودم كه چرا نميتوانم به او بپيوندم تا اينكه براي آخرين بار هم مرا طلب كرد و به جبهه اعزام شدم و در اين موقع بود كه بيشتر شيفتة او شدم. هميشه آرزويم اين بود كه مانند آبي كه گرم ميشود و تا آخر بخار ميشود خداوند هم نور ايمان و گرماي اسلام را كه از او سرچشمه ميگيرد، آن قدر به من بتاباند تا من هم مانند آب بخار شوم و يا آتش گرفته مانند شمع بسوزم و باعث روشن شدن طريقةاسلام شوم و از اين سوختن لذّت برم تا دوري از خدا آزارم ندهد، چرا كه سوختن در راه خدا خود راهي براي رسيدن به خداست. اما هرچه پيش رفتم خود را تنهاتر و غمگينتر يافتم و ديدم به آن صورتي كه ميخواستم نيستم و نميتوانم باشم.پيش خدا خجالت ميكشيدم بگويم ارباب من، مولاي من، عاشقت شدم. ديگر از خودم بدم ميآيد. ميترسيدم از كسي صحبت بكنم و ترسم از اين بود كه غيبت بندة خدا را بكنم؛ و با وجودي كه همةكارهاي نيك خود را فراموش كرده بودم و گناهانم را به ياد ميآوردم، باز نميتوانستم شاهد سوختن خودم باشم. هرچه بيشتر زحمت ميكشيدم و به خدا فكر ميكردم كمتر احساس آرامش ميكردم. ميديدم روز به روز از خدا فاصله ميگيرم، همان خدايي كه يك روزي قبل از اعزام به جبهه عاشقش بودم. حالا وقتي ميديدم گناهكارم و نتوانستم و نميتوانم او را آن طور كه بايد و شايد عبادت و ستايش كنم، و نتوانستم شكر نعمتهاي او را بكنم، روز به روز غمگينتر و از خودم ناراضيتر ميشدم، حتي تا آنجا كه يك گوشهاي ميخزيدم و از نافرماني و گناهكاري خودم در رابطه با خدا پيش او شكايت ميكردم و گريان و نالان از او ميخواستم كمكم كند تا بتوانم او را خالصانه عبادت كنم. ولي باز هم نتوانستم، ديگر كم كم به بن بست ميرسيدم و زنده بودن خودم را ننگ ميدانستم. در اين موقع بود كه ديگر از خدا خواستم اين نفس را كه باعث تمام بدبختيهاي من و رنج و عذاب روحم شده است از من بگيرد و از اين بدن تنبل و ناسپاس بدم آمده بود و نفرت داشتم. روحم ميخواست هرچه زودتر از اين بدن معصيت كار و نافرمان جدا شود و اين قدر زحمت رنج و عذاب در اين بدن كثيف نكشد. بله، انسان وقتي گناه كرد ديگر نميتواند مانند زماني كه گناه نكرده است انتخاب كند، و احياناً انتخاب هم كرد، نميتواند به طور احسن راه را ادامه دهد. و اگر هميشه به اين فكر باشيم كه در محضر خداوند بزرگوار هستيم و در پيشگاه او قرار داريم و او را حاضر و ناظر كارهاي خود قرار دهيم، ديگر هرگز گناه نخواهيم كرد. اگر انسان لذت عبادت را با حضور قلب و خالصانه و نيّت پاك درك كند ديگر نه تنها گناه نميكند بلكه حتي خواب و غذا را فراموش ميكند، چون لذّتي كه در عبادت با حضور قلب وجود دارد در هيچ چيز دنيا وجود ندارد، و انسان را چيزهاي دنيايي اقناع نميكند. به اميد پيروزي رزمندگان اسلام اين عاشقان طريق حسيني اين اعجازهاي زمان اين خالصان پاك نژاد او، كه با قدمهاي استوار و محكم خود خواب را از چشم دشمنان اسلام ربوده و آنها را به وحشتي عظيم انداختهاند. خداوندا، اين خلوص را روز به روز در قلب آنها بيفزا كه در راهت همچون شمع سوخته و اسلام را فروزان كنند.
شهید محمد شايجي خداي من، نميدانم چگونه شكر تو را بجاي آورم؟ خداوندا، نميدانم چگونه اين فيض حضور در جبهه را نصيب من گردانيدي تا من در ميان ياران امام زمان باشم؟ خدايا نميدانم كه چرا حال ديگري به من دست داده است؟ نميدانم كه چه خواهد شد؟ اما فقط اين را ميتوانم درك كنم كه اين دنيا مانند قفسي برايم شده است كه ديگر در اينجا نميگنجم. خدايا ميدانم كه چند ساعتي ديگر به وصل منو تو باقي نمانده است، ولي فقط يك درخواست دارم و آن اين است كه نكند در اين چند ساعت باقي مانده پيمان دوستي من و تو از بين برود. خدايا نكند ملاقات ما عقب بيفتد. خدايا تو مرا كمك كن. پروردگارا مرا ببخش كه تو را دير شناختم و زمان ملاقات با تو را به تأخير انداختم. خدايا من از اين ميترسم كه مردم مرا به عنوان شهيد تلقّي كنند اما تو اين لقب را شايستة من و اعمال من نداني.خداي من خود به خوبي واقف و آگاهم كه لياقت شهادت را ندارم، اما خودت اين توفيق را به من عنايت فرما كه شهادت فقط در راه خودت باشد.
شهید محمدجواد ميري خداوندا تو گواهي كه هدف ما در اين جنگ اعتلاي كلمة حق و سرنگوني ستمگران است. اين مردم جواناني را از دست دادهاند كه جزو بهترين جوانان بودهاند و هدفشان حفظ و برقراري اسلام و قرآن است. چقدر شهادت را دوست ميدارم. مدتهاست كه هميشه دعا ميكنم: خدايا مرگم «شهادت» در راه تو باشد. هميشه رنج ميبرم و احساس حقارت ميكنم از اينكه به طور عادي بميرم هرچند در هر حال راضي به رضاي تو هستم اما مشيّت الهي نيز بر اين است كه از پيشگاه باعظمتش هميشه چيزهاي خوب را بخواهيم تا اگر شايستگي داشتيم عطا فرمايد. دوست دارم كه شما نيز برايم دعا كنيد تا مرگم در راه خدا باشد.
شهید حسين صالح غفاري هميشه فكر ميكنم آيا لياقت آن را دارم كه به مسائل موجود در اين سفر راضي شوم؟ نميدانم آيا به اندازة يك بندة عاصي عاشق مستحق آن هستم كه مرا به مرحلهاي از مقام رضايت برساند؟ وه كه چه شيرين است لبخند رضايت بر لبان يك بندة راضي. خدايا از تو ميخواهم در آخرين لحظات حيات همچون اصحاب اباعبدالله قلبم مملو از عشق و ايمان به تو باشد. خدايا در آن لحظات من ضعيف النفس را از شرّ شيطان و نفس امّاره ملعونه حفظ كن. خدايا ميترسم در آن موقع از انجام اين سفر به واسطة علاقههاي زياد دنيوي و سياهي دل غمگين باشم، در آن صورت دنيا را كه قطعاً از دست دادهام و آخرتي هم نخواهم داشت. واي خدايا، چه وحشتناك است اين چنين تصوري.
شهید اردشير عيناللهزاده من كيستم؟ من باقيماندة يك طبيعت بيجانم. آيا روح من در آيندةمن جاي گرفته؟ من همان باقيماندةيك خاكم عفريت مرگ روح مرا از آيندةمن ميخواهد. من كجا هستم؟ آيا در لابلاي كهكشانها يا در آغوش يك سرباز جان باخته در سنگر؟ اكنون مشت خاكي در زير خاك ميرود. اكنون روح بيپايان بشريّت در پرتگاه قرار گرفته و روح من نيز يك قدم تا مرگ فاصله دارد، مرگ چيست؟ و من كيستم. مرگ يك اثر نفيس و بيشائبه است كه خالق بشريّت به صورت يك پديدة شگرف به طبيعت گسترانده است. پس چرا هم آغوش اين طبيعت نشوم؟ چرا به سوي معبودم نشتابم؟ خدايا همچون مولايم امام علي ناله ميزنم كه به خدائيت قسم كه به آتش دوزخ صبر خواهم كرد اما تاب و تحمّل فراقت را ندارم. خدايا مرا بخواه مرا به سوي خود رهنمون كن. پروردگارا عرصة دنيا برايم تنگ است. مرا به سوي خود بخوان كه من تو را ميخوانم. اگر اين بار به سويت نتوانستم بيايم و در اين امتحان تجديد شدم مطمئن هستم كه در آينده و آيندة نزديك به سويت خواهم شتافت.
آيا ميخواهيم كه خود را در مرداب دنيا بيندازيم و دانسته درآن كوشش كنيم.و با هر كوششي دنيوي بيشتر درون آن فرو رويم؟ اما نه من اين ذلّت را نميخواهم، زيرا كه خدا آن را نميخواهد. پس، اي خداوند باعزّت و قرب مرا درياب كه سخت به آن محتاجم كه اگر تو مرا نخواهي ديگر بايد بمانم تا بپوسم و سگهاي بياباني مرا قطعه قطعه كنند. ولي اي خداي عالم هيچگاه در امانت تو كوتاهي نيست. پس، به اين وعدهات هم عمل كن.شهید عبدالمتين مسعودي
بزودي وارد قبر ميشويم. چگونه دل ميبنديم به دنيا در حالي كه دنيا در شرف نابودي است؟ و چگونه حاضر ميشويم كه استراحت كنيم در حالي كه نعمات و لذتهاي آخرت خيلي بيشتر از لذات اين دنياست و همچنين جاوداني است؟ اگر سينهام را بشكافند، اگر مغزم را متلاشي كنند اگر قلبم را هدف گلوله خود كنند، دست از ياري امام خميني برنخواهم داشت. اگر سوراخ سوراخم كنند اگر پاره پارهام كنند اگر تكه تكهام كنند، هر قطرة خونم بر زمين مينويسد: الله اكبر خميني رهبر. اگر چشمانم را از دست بدهم باز چشم به راه مهدي خواهم بود اگر گوشهايم را از دست بدهم باز هم گوش به فرمان امم امت هستم. اگر زبانم را از دست بدهم شعار لااله الا الله بر زبانم جاري است. اگر دستم را ازدست بدهم باز هم اسلحه بر دوش خواهم كشيدو به جنگ صدّاميان خواهم رفت. اگر پاهايم را از دست بدهم گامهاي بلندتري در راه خدا خواهم برداشت، و اگر جانم را از دست بدهم اوج سعادت و آرزوي من است.شهید سيدعباس غلامي
هم اكنون سرور و شادي سرتاسر وجودم را در بر گرفته و خود را خوشبختترين و سعادتمندترين افراد بشر ميدانم. سنگر حجلة عروس من است، شب شهادت شب عروسي من، تركش خمپاره و تيرهاي سرخ حجلة مرا آذين بستهاند و عروس من شهادت است و امشب بهترين شب زندگي من است. شب آزادي و رهايي است، شب پاك شدن و نوراني شدن شب وصال معشوق و شب الهي شدن است.شهید اميرحسين سيفي
در اين آخرين لحظات كه انتظار وصالت را ميكشم هر نغمهاي كه از نواي دلنشين تو ميشنوم و هر شيء را جمال پرفروغ تو ميبينم، در ميان گفتههايم كلامي را نمييابم كه نشان از تو و كلام تو در آن نباشد. اي معبود من، دوستي تو را در ميان تمامي علايق والاتر و پايندهتر يافتم. اين چه وادي خوبي است براي بندگان گنهكاري چون من كه اميدي جز تو ندارند. آقاي من حال كه قبول كردي و جان پرآشوبم را ستاندي، هيچ انتظاري از تو ندارم. جز اينكه در آخرت در صحراي محشر تنهايم نگذاري حسينت را به سر پرستيم بفرستي كه بس محتاجم. مولاي من، چه كنم كه تا جاي ذرهاي از محبت تو را بگيرد؟ چه كنم كه شكر ذرهاي از نعماتت را گذاشته باشم؟ ندارم به خودت قسم هيچ ندارم تا به پيشگاهت بياورم، جز اينكه تو را كريم ميبينم و ميدانم با دست خالي هم مرا ميپذيري. اي انسانها بدانيد اين وصيتهاي بندهاي است كه هيچ ندارد جز اميد، اميد به كرامت معبودش. و اين دلش را مطمئن ساخته كه هراسي نداشته باشد، چون كرامت او را در خور نيست تا كسي را كه جز او پناهي ندارد از خود براند. به مولايم قسم خيلي با كرامت است، خيلي غفور است، و كرامت و غفاريتش را بارها به چشم ديده و به كام چشيدهام. چه زيباست بندگي مولايي كه اين چنين با بندگانش رفتار ميكند.شهید محمدرضا رحيميان منفرد
امشب قلبم ميسوزد و زبانة آتشش پيكرم را خاكستر مي كند. بازدم نفسم آن خاكسترها را ميبرد و از عالم وجود محو ميشود. باز خاكسترها در يك جا جمع ميشود جسمي را تشكيل ميدهند اما با تفاوتهاي زياد تن همان تن است ولي در مأواي ديگر و فكري ديگر.شهید صفر اسكندري
پروردگارا، تز تو ميخواهم كه عاشق از اين دنيا بروم، عاشقي كه به غير خدا معشوقي نداشته باشد، و هنگام مرگم فقط به ياد تو باشم و بر زبانم نام تو را و نام پيامبر اسلام را زمزمه كنم. اي معشوق من، انسان را روزي از خاك به وجود آوردي و چه بهتر كه روزي جان انسان را در راه رسيدن به خود بگيري در راهي كه دين و آئين و مذهب اسلامب باقي بمانند.پروردگارا مرگ عاشقان تو شهادت نام دارد و اميدوارم زماني هم ما به اين صلاحيت برسيم كه مرگ ما را هم كه در راه تو باشد شهادت بنامند.شهید سعيد باهمت شهريوري
لياقت شهادت در راه خدا را در خود نميبينم، ولي چون رحمت خداوند شامل همةبندگان گناهكار توبه كرده است، مصمّم و با روحيهاي عالي و با ياري خداوند به راه خود كه همان سبيل الله است ادامه ميدهم. خدايا، به من ايماني عطا كن كه هميشه حضور تو را در قلبم احساس كنم. معبودا مرا به نفسم وامگذار و حبّ خودت را در دلم جاي ده و مرا از ماديات دنيا دور بدار و گناهانم را ببخش و بيامرز. ايزدا، در حالي كه مملو از گناه و معصيت هستم، با دلي و قلبي شكسته روي به تو ميآورم و ميخواهم مرا بيامرزي و بخشنده از اين دنيا ببري، خدايا اگر مردن بهتر است و خدمت به اسلام و قرآن است مرا بميران، و اگر زنده ماندن خدمت به اسلام و مكتب است مرا زنده نگهدار.شهید محمدسعيد شمساي ظفرقندي
هرچه در پروندة سياه خود نگاه ميكنم جز خسران چيزي نميبينم و چيزي نميتوانم به قلم آورم. بغض راه گلويم را ميبندد. و اشك در ديدگانم حلقه ميزند. ميخواهم نااميد شوم، اما ناگهان ملك غيبي بانگ برميداردكه هان اي بندة خدا براي چه نااميدي؟ چه چيز تو را از رحمت و مغفرت و فضل خداوند نااميد كرده است؟ مگر خود مولا«جل جلاله» در قرآن نفرموده است كه به آن گروه از بندگان كه بر نفسهايشان اسراف كردهاند بگو كه از رحمت الهي نااميد نشويد.شهید محمدرضا قرائيان
پناه من چگونه از تو مأيوس باشم و حال آنكه آرزويم تو ميباشي. خدايا تو را سپاس ميگويم كه ديگر بار داستان موسي و فرعون و ابراهيم و كعبه را براي ما به نمايش درآوردي تا مُدرك حق شويم. الهي تو خود گواهي بر حال زار من پس منگر به ظاهر من. بساز كارمن. مولا، ديگر تابم تمام شده به خودت قسم در اين لحظه كه آخرين سخنانم را مينويسم از تمام گناهانم توبه مينمايم، باشد كه انابةمرا بپذيري. الهي چشمي ده كه براي تو باشد و به غير از براي تو باز نشود، گوشي ده كه تنها نداي تو را بشنود، و زباني كه تو را ثنا گويد، و دلي ده كه دار تو باشد و باب آن بر روي غير بسته باشد مستجاب نماي دعاي خستهدلان را. الهي عشق خود را در دل ما بيشتر كن. الهي مپسند مياور، روزي را كه نام تو از دهان بيرون نيايد. الهي شكايت ميكنم از زبانم، كه چرا نام تو را بر لب نميآورد، و از ديدههايم كه چرا از خوف تو باران اشك را سر نميدهند. و در اين هنگام كه انتظار طولاني شكسته شده و معشوق عاشق را طلبيده است و منت كه با آغوش باز عروس شهادت را در بر گرفتهام و در حجلة سنگر به سوي خدا ميشتابم دوست دارم كه در حال شهادت چشمانم باز بماند تا دشمن فكر نكند در اين راه چشم بسته قدم نهادهام دوست دارم بدنم را در ميدانهاي مين بيندازند كه دشمن فكر نكند در راه خدا از جسمم نميگذرم.شهید مسود تيغ بابايي
در تكوين ما چه انگاشتهاي نميدانم! اما، همچون مخاطبي آشنا ميخوانمت همچون ياري ديرين ميشناسمت و با ذره ذرة وجودم كه از وجود توست مييابمت. خدايا در پس پردة خلقت چه برايم مقدر كردهاي نميدانم. ولي ميدانم كه ميخواهم در زمرة خوبان باشم و وفاكنندگان به عهد، پاك نيتان پاك سرشتان، مؤمنين، متقين، مجاهدين، صلحا و شهدا. نميخواهم مرا از فيض عظماي لقايت همچون مغضوبين و ضالين محروم بداري و از طي صراط مستقيم دورم بداري. بسيار آيات و روايات دارم كه مي خواهم آنها را باز گويم، ولي مرا با تمام كاستي و نقايص پذيرا باش.شهید ابراهيم لشگرينژاد
منبع: یاد وخاطره شهدا
کلمات کلیدی: وصیتنامه شهدا,خلاصه وصیتنامه شهدا,فرازی ازوصیتنامه شهدا,خلاصه ای ازوصیتنامه شهدا,کلام شهدا,سخن شهدا,وصیت شهدا,چندوصیتنامه شهدا,وصیتنامه های شهدا
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
درباره وبگاه
![]() آرشيو مطالب
آخرين مطالب
|